روز ویکتوریا (Victoria Day) از جمله تعطیلات رسمی کانادا است که در آخرین دوشنبه پیش از 25 ماه می هر سال، به مناسبت تولد ملکه الکساندرینا ویکتوریا، جشن گرفته میشود. او، به عنوان وارث تاج و تخت بریتانیا و ایرلند در 24 می 1819 به دنیا آمد. وی دختر شاهزاده ادوارد، چهارمین پسر پادشاه جورج سوم بود. ملکه ویکتوریا در 20 جون 1837 و در سن 18 سالگی به مقام سلطنت بریتانیا رسید و در 22 ژانویه 1901 با بیش از 62 سال سلطنت، در 81 سالگی چشم از جهان فرو بست. در دوران طولانی سلطنت ملکه ویکتوریا، انگلستان به اوج قدرت خود رسید و عنوان «امپراطوری که آفتاب در آن غروب نمیکند» در همین دوره به انگلستان داده شد.
دوک اف کنت، پدر ویکتوریا، در 50 سالگی با پرنسس آلمانی، ویکتوریا ماریا لوئیزا، بیوه 32 ساله ازدواج کرد و ویکتوریا حاصل این ازدواج بود. پدر ویکتوریا، در سال 1820 و زمانی که او یک ساله بود، فوت کرد و بدهی سنگینی برای خانواده خود به ارث گذاشت. بعد از مرگ پدر، او تحت سرپرستی عمویش جرج چهارم که بر تخت سلطنت بود، قرار گرفت.
پس از جرج چهارم، ویلیام چهارم عموی دیگر ویکتوریا به سلطنت رسید و پس از او پرنسس ویکتوریا در سن هجده سالگی ملکه انگلستان شد. ملکه ویکتوریا معروفترین زنی است که در تاریخ انگلستان به سلطنت رسیده است و با 64 سال حکومت، طولانیترین دوره تاریخ امپراطوری انگلیس را به خود اختصاص داده و در مقایسه با تمام سلاطین انگلستان، در تعیین مسیر تاریخ این کشور نقش مهمتری را ایفا کرده است.
نخست وزیر انگلستان، لرد ملبورن تا سه سال بعد از جلوس ملکه بر سر کار بود و ملکه را در امور مختلف یاری میداد. لرد ملبورن، وظیفه داشت شوهر مناسبی برای ملکه پیدا کند. یکی از نامزدهای ازدواج با ملکه ویکتوریا، پرنس آلبرت، برادرزاده دوشس آف کنت و لئوپولد پادشاه بلژیک بود. طبق رسوم درباری انگلیس، هیچکس نمیتواند از یک ملکه خواستگاری کند و این ملکه بود که باید به پرنس آلبرت پیشنهاد ازدواج میداد.
مراسم ازدواج ملکه ویکتوریا و پرنس آلبرت روز 10 فوریه 1840 در لندن برگزار شد. ملکه عاشقانه شوهرش را دوست داشت و این عشق با گذشت زمان عمیقتر میشد.
در ماه نوامبر 1840 اولین فرزند ملکه به دنیا آمد و او را به نام مادر، ویکتوریا، نامگذاری کردند. سال بعد پسر آنها «آلبرت ادوارد» نام نهاده شد. پس از این دو فرزند، صاحب چهار دختر و سه پسر دیگر شدند که همگی با خانوادههای سلطنتی اروپا وصلت کردند و ارتباط انگلستان را با کشورهای اروپایی استحکام بخشیدند.
اما موضوعی که نظر ما را بیشتر به خود جلب کرده است تا در این شماره از مجله به آن بپردازیم، زندگی خانوادگی ملکه ویکتوریا میباشد. شاید به نظر خیلیها، ملکه ویکتوریا، شاهزاده آلبرت و خانوادهشان نماد یک خانواده خوشبخت بریتانیایی باشند. ولی به گفته جین ریدلی، تاریخدان، واقعیت چیز دیگری بوده است.
عکسها و نقاشیهایی که از این خانواده به ثبت رسیده، تصویر یک زوج جوان عاشق را نشان میدهد که فرزندانی مودب و سر به راه دورشان را گرفتهاند.
همزمان با بارداریهای متعدد ویکتوریا که باعث میشد او از اداره امور کناره بگیرد، آلبرت روز به روز بخش بیشتری از وظایف او را از آن خود میکرد. این امر ویکتوریا را دچار تناقض میکرد: از طرفی همسرش را به خاطر استعدادها و تواناییهایش تحسین میکرد و از طرف دیگر از او متنفر بود، چون قدرت و اختیارات را به تدریج از دستان ملکه خارج میکرد.
آنها دعواهای تندی با هم داشتند و آلبرت از کجخلقیهای ویکتوریا هراسناک بود. گاهی رابطه آن دو به حد رد و بدل کردن یادداشتهایی از زیر در اتاق میرسید.
ویکتوریا فرزندان بسیاری داشت، اما از بارداری و شیردهی متنفر بود و به نظرش شیردهی کار کثیفی بود. او مادر دلسوزی هم نبود: به نظر او «سختگیری» بخشی از وظیفه مادرانه محسوب میشد. از جمله رابطه ملکه با پسر بزرگش برتی (ادوارد هفتم) پیچیدگی خاصی داشت. او از ابتدا باعث دلسردی مادر بود.
برتی همانند سایر شاهزادهها در خانه و با حضور معلم خصوصی آموزش داده میشد. وضعیت تحصیلیاش بد بود و پدر و مادرش او را بچه خنگی میدانستند. برتی در ۱۹ سالگی و زمانی که برای آموزش نظامی به ایرلند رفته بود، با فاحشهای به نام نلی کلیفدن مخفیانه ارتباط داشت. وقتی خبرش به آلبرت رسید، نامه احساسی بلند بالایی برای برتی نوشت و او را سرزنش کرد. او برای دیدار پسرش به کمبریج رفت. آن دو زیر باران پیادهروی کردند و در این مورد صحبت مفصلی نمودند. آلبرت با بیماری به خانه بازگشت و سه هفته پس از آن درگذشت.
علت بیماری و مرگ آلبرت کاملا مشخص نشد، اما ویکتوریا تا سالیان سال برتی را مسئول مرگ او میدانست و نمیتوانست حضور برتی را در کنار خود تحمل کند.
ویکتوریا پس از این اتفاق، باقی عمر خود را سیاه پوشید و به ندرت در انظار عمومی ظاهر شد. اما، میلش به کنترل فرزندان حالتی بیمارگونه به خود گرفته بود. او تعداد زیادی جاسوس اجیر کرده بود تا تمام حرکات فرزندانش را به او گزارش دهند.
هنگامی که برتی با الکساندرا، شاهزاده دانمارکی ازدواج کرد، ویکتوریا به پزشک دربار دستور داد تا در مورد تمام جزئیات سلامتی الکساندرا (از جمله چرخه قاعدگیاش) به او گزارش دهد.
ویکی، دختر بزرگ ویکتوریا در ۱۷ سالگی با فریتز، وارث سلطنت پروس، ازدواج کرد. او مادر قیصر ویلهلم دوم بود. ویکی حتی در آلمان نیز نمیتوانست از دخالتهای مادرش در امان باشد. هنگامی که ویکی اعلام کرد که باردار شده است، ویکتوریا پاسخ داد: «این خبر هولناک…ما را به شکل وحشتناکی ناراحت کرده است.»
ویکی و خواهر کوچکترش آلیس، که او نیز با یک شاهزاده آلمانی ازدواج کرده بود، تبانی کردند تا تسلط مادر را بر زندگی خود کمتر کنند. آنها به طور مخفیانه به نوزادهایشان شیر میدادند. اما وقتی ویکتوریا از این موضوع خبردار شد، خشمگین گشت و آنها را گاو نامید.
از سوی دیگر، تغییر نظرات مداوم ویکتوریا باعث سردرگمی فرزندانش میشد و غضب او آنها را میترساند. او نه تنها مادر فرزندانش بود، بلکه حاکم آنها هم بود و سعی میکرد که آنها هیچگاه این موضوع را فراموش نکنند.
بئاتریس، کوچکترین دختر ویکتوریا بود. او از مادرش وحشت داشت و ویکتوریا میخواست که او همیشه مجرد بماند. زمانی که وی اعلام کرد با یک شاهزاده خوشقیافه آلمانی نامزد شده است، ویکتوریا تا شش ماه با او حرف نزد و در نهایت، این موضوع را تنها به شرطی پذیرفت که هر دو با او زندگی کنند.
فرزند یاغی او لوییز بود. او که جذاب، زرنگ و اهل لاس زدن بود، از ازدواج با یک شاهزاده آلمانی سر باز زد و لرد لُرن، فرزند دوک آرگیل را به عنوان همسر انتخاب کرد. اما در نهایت آنها بچهدار نشدند، زندگی مشترکشان به سردی گرایید و شایعه شده بود که لرن همجنسگراست.
ویکتوریا پسرانش را هم با همین شدت کنترل میکرد. لئوپولد که به طور موروثی به هموفیلی مبتلا بود، بیش از بقیه از این موضوع آسیب دید. ویکتوریا او را سراپا باندپیچی میکرد و مجبورش میکرد همانند یک فرد علیل زندگی کند. لئوپولد در دوران کودکی مورد آزار خدمتکاری بود که وظیفه نگهداری از او را به عهده داشت، ولی ویکتوریا هیچگاه به اعتراضهای او توجهی نکرد. ویکتوریا به او اجازه نمیداد تا از خانه خارج شود، ولی در نهایت، لئوپولد در این نبرد طولانی پیروز شد و برای تحصیل عازم آکسفورد گردید و در ۳۰ سالگی درگذشت.
ویکتوریا دوست داشت که فرزندانش همانند شاهزاده آلبرت بار بیایند. تنها فرزندش که شبیه پدرش بود سومین فرزندش، شاهزاده آرتور بود که بعدها دوک کانوت شد. او فرزند محبوب ویکتوریا بود.
ویکتوریا بیش از همه با پسر بزرگش برتی دعوا میکرد. او، به عنوان شاهزاده ولز همواره درگیر رسواییهای اخلاقی بود. در عین حال که ویکتوریا با وجود درخواستهای متعدد برتی، هیچگاه به او اجازه نداد به اسناد دولتی دست پیدا کند، ولی این ماجرا پایانی غیرقابل پیشبینی داشت. برتی هیچگاه رابطه خود را با مادرش قطع نکرد و هنگامی که در ۵۹ سالگی به عنوان شاه جانشین مادرش شد، به خوبی از عهده وظایفش برآمد.
Share
Join the Conversation