بسيارى از روانشناسان و نويسندگان متخصص در حوزه روانشناسى و روانكاوى معتقدند که بیماریهای روانی، حاصل روابط اشتباه و ناهنجارافراد و محیط با کودک در زمان طفوليت میباشند. محیط نابهنجاردوران کودکی زمینهساز اصلی عصبیت، اضطراب و مشكلات روانى در افراد هست. اضطرابى که از این طریق دروجود فرد شكل ميگيرد، و ناتوانی فرد در مقابله با این اضطراب دو ستون اصلی عصبیت در انسانها به شمارمیآیند.
كودك در واكنش با محيط ناسالم بيرون، از ابتدا، يكى از سه روش مربوط به تضاد هاى درونى انسان را كه عبارتند: از مهرطلبى، برترى طلبى و عزلت طلبى، براى تعامل با محيط بيرون برميگزيند. و تضاد بين اين سه تمایل عمده در آينده، مساله لاینحل فرد عصبی میگردد.
در وجود هر انسانی مقداری نیروهای حیاتی، انرژیها، امکانات واستعدادهای خاص نهفته است که اگرشرایط مناسب باشد امکان رشد پیدامیکنند. ولی معمولاً به علت شرایط نامناسبی که افراد در کودکی تجربه میکنند این فرایند رشد طبیعی دچاراختلال میگردد. در این صورت یک احساس ناامنی، اضطراب و دلهره دائمی در کودک ایجاد میشود که سبب میگردد او به جای اینکه وقت وانرژی خود را صرف پرورش و بهکاربردن نیروها و استعدادهای طبیعی خودنماید، در یک حالت دفاعی قرار گیرد وآنها را صرف تسکین دادن اين اضطراب و دلهره نماید.
راههایی که کودک برای در امان ماندن از آزار دیگران به آن متوسل میشود به دو عامل بستگی دارد:
١- خلقیات و خصوصیات روحی خود کودک
٢- اوضاع و احوال محیط و شرایطی که دیگران برایش بهوجود میآورند.
به اختصار این راهها عبارتند از: طریق مهرطلبی و جلب حمایت و محبت دیگران، سلطه جويى و برتریطلبی كه معمولا با پرخاشگرى همراه ميشود، وعزلتگزینی و دوریگزینی از اشخاص.
اگر امکان داشت که کودک فقط بهانتخاب یکی از این راهها اکتفا کنددچار ناراحتی و عذاب چندانی نمیشد. ولی مشکل اینجاست که او باتوجه به موقعیتهای مختلف مجبوراست از هر سه روش دفاعی استفادهکند. به دلیل اینکه این تاکتیکها با هم در تضاد هستند ناچار از برخورد آنهاکشمکش و تضاد شدیدترى در وجود بچه ایجاد میشود. برای كم كردن این تضادها، راهی که به نظر کودک میرسد این است که دو تا از آن سه راه دفاعی متضاد را پنهان كند و حالت سوم را بیشتر برجسته سازد. این اتفاق بخش عمدهای از خصوصیات اخلاقی وشخصیت کودک و نوع روابطش با دیگران را در آینده او شکل میدهد.
با توجه به مشکلاتی که کودک با آنها مواجه گردیده است ارزش و اعتماد به نفس واقعی در او به خوبی رشد نمیکند. کودکی که مجبور بوده است انرژیها و نیروهای مثبت و سازنده وجود خود را دائماً صرف خنثی کردن آزار دیگران نماید و آنها را در یک حالت دفاعی هدر بدهد، رفتهرفته نیروی درونی وجودیش ضعیف میگردد.
عامل دیگری که به تضعیف اعتماد به نفس او کمک میكند این است که چون مهمترین احتیاج کودک (درشرایطی که توضیح داده شد)، تسکین اضطراب، رفع تضاد و کسب آرامش درونی است، دیگر چندان توجهی به احساسات، تمایلات، علایق و آرزوهای واقعی و اصیل خود ندارد. تنها یک چیزبرایش مهم است و به آن میاندیشد؛ وآن این است که چگونه خود را از آزاردیگران در امان نگه دارد.
در نتيجه، از ابتداى كودكى عوامل متعددی به ضعیف شدن هسته وجودی کودک و در نتيجه شكلگيرى عصبيت در وى زمان بزرگتر شدن کمک میکنند.
حال چنین موجود ضعیف و بى اعتماد به نفسى برای ادامه دادن زندگی چه میکند و چه راهی به نظرش میرسد؟در عمل برای فرار از وضعیتش ولاپوشانی ضعفهای واقعی شخصیتش به تخیل پناه میبرد. در واقع یک خودتصورى «خودِ ايده آلى» در ذهنش ایجاد میکند و آن را جانشین اعتماد به نفس و ارزشهای واقعیاش میسازد.
خود ایدهآلی که خود معلول يك سرىسلسله فعل و انفعلات ناسالم و عصبی بوده، از این پس به صورت عامل وعلت برای ایجاد انواع مشکلات وناراحتیهای عصبی دیگر درمیآید. شخص به جای اینکه نیرو و انرژی خودرا صرف رشد و تعالی «خود واقعی» خود کند، آن را برای رسیدن به توهم خود ایدهآل به هدر میدهد. شاید بتوان گفت مهمترین درام زندگی شخص عصبی از همینجا شروع میشود که آرزو و تلاش میکند تا به خود ایدهآلى واقعيت بخشد كه اين امر او را در یک خط منفی و مخرب به حرکت وا میدارد.
برای اینکه شخص بتواند خود تصوريش را به واقعیت نزدیک سازد، محتاج و تشنه کسب عظمت و جلال واهى میشود. اولین حالت و صفتی که خودبهخود در وی ایجاد میشود این است که مجبور میشود خود را درهر زمینهای و از هر لحاظ کامل وبیعیب و نقص گرداند. دومین صفتی که در شخص ایجاد میشود و وسیلهای میگردد برای کسب عظمت، عطش جاهطلبی، رياست و سلطه جويىشدید است. سومین صفت و خصلتی که در شخص عصبی ایجاد میگردد و از اثرات و لوازم حتمی عظمتطلبی است، این است که میل و عطش شدیدی به برتری، پیروزی و غلبه انتقامجویانه و کینهتوزانه نسبت به دیگران پیدا میکند.
همین تلاش مخرب، منفی و اجباری برای کسب عظمت و جلال پوچ و واهى است که به عقیده روانشناسان مسیر رشد سالم شخص را مختل میکند. در واقع، اساسیترین ناراحتیها و مشکلات شخص عصبی ازاینجا شروع میشود که میخواهد غیراز آن چیزی که هست باشد.
در خاتمه بايد اضافه كرد كه همانطورکه اگر غذای لازم را به بوته گل برسانید و آفتهای آنرا دفع کنید، بوته گل به خوبى و به طور خودکار رشد مينماید، نیروی معنوی انسان هم عیناً همینطور است. یعنی کافیست آفتهای روان را رفع کنیم و آن وقت بگذاریم خصوصيات انسانی، یعنی همانهایی که مستقیماً ما را به سوی خوشبختتر ساختن خود و دیگران میکشاند خود به خود رشد کند.
Join the Conversation