یکی از سختترین و جدیترین بیماریها در دنیا، بیماریهای روانی است که بسیاری از مردم در سراسر دنیا تلاش میکنند احساسات ناشی از آن را نادیده گرفته و آن را جدی نگیرند. علت این امر هم آن است که هنوز حرفها و تعابیر نادرستی در جامعه در رابطه با بیماریهای روانی وجود دارد. این موضوع عجیبی است؛ زیرا مغز یکی از دستگاههای اصلی بدن بوده و بیماریهای این عضو از بدن، فقط به خاطر اینکه آثار آن با چشم قابل مشاهده نمیباشد و درد و رنج کسی که دچار بیماری روانی است برای دیگران قابل لمس نمیباشد، هنوز جدی گرفته نمیشود.
به منظور پایان دادن به این وضعیتر و حرفها و تعبیرهای نادرست درخصوص بیماریهای روانی و همچنین بالا بردن آگاهی مردم در سراسر دنیا، روز دهم اکتبر هرسال به نام روز جهانی بیماریهای روانی نامگذاری شده است. این روز نخستین بار در سال ۱۹۹۲ وارد تقویم جهانی شد و هر ساله هزاران نفر گردهم آمده و برنامههایی برای آگاهسازی و جلب توجه مردم سراسر دنیا نسبت به بیماریهای روانی و آثار آن بر زندگی مردم عرضه میکنند.
اهمیت جدی گرفتن بیماریهای روانی، بسیار زیاد است؛ اما متاسفانه حتی پزشکان نیز بیماریهای روانی را کم اهمیت تلقی کرده و آن را به عنوان یکی از بیماریهای سخت و جدی برای سلامت جسمی افراد در نظر نمیگیرند. به موجب تحقیقی که توسط مجله امور سلامت انجام شد، اعلام گردید که پزشکان از پیگیری بیمارانی که دچار بیماریهای روانی و افسردگی میباشند خودداری میکنند. این تحقیق همچنین نشان داد که پزشکان بیشتر تمایل دارند که بیمارانی که آثار مشهود بیماری در آنان وجود دارد، مانند بیماری آسم را پیگیری کنند.
در اغلب موارد، بیماران روانی برای تشخیص بیماری و پیگیری و کنترل بیماری خود به پزشک خانواده مراجعه میکنند، زیرا بیمههای درمان معمولاً هزینههای روانشناسان و روانپزشکان را تحت پوشش قرار نمیدهند. این تنها بخشی از مشکل است؛ بیماری روانی هیچگاه به عنوان یک بیماری اورژانسی و جدی تحت پیگیری و کنترل درمان قرار نمیگیرد به همین علت است که بیمههای سلامت عمومی، این هزینهها را پوشش نمیدهند. هزینه پزشکان متخصص بیماری روانی، درحدود ۱۰۰ تا ۳۰۰ دلار برای هر جلسه درمان میباشد و افرادی که از بیماریهای روانی رنج میبرند، معمولاً امکان پرداخت این هزینهها را ندارند. بنابراین ترجیح میدهند که مشکل خود را پنهان کرده تا از پرداخت هزینههای اضافی و سنگین درمان خودداری کنند.
آنچه که مردم از آن آگاهی ندارند این است که بیماریهای روانی مانند افسردگی، یک بیماری قابل کنترل میباشد و برای این منظور روشهای درمانی متعدد و فراگیری وجود دارد. دکتر سگار پاریک مدیر مرکز جامع افسردگی دانشگاه میشیگان در گفتگو با مجله هافینگتن پست همچنین افزود، بیشتر مبتلایان به افسردگی میتوانند از چنگال این بیماری رهایی یافته و در عین حال این بیماری ممکن است در طول زندگی آنها برای چندمین بار مجدداً بازگشته و فرد را دوباره دچار عوارض آن بنماید. اگر بیماری افسردگی، درمان نشده رها گردد، این بیماری ممکن است منجر به نتایج بد و تجربههای ناخوشایند و تلخی در زندگی افراد گردد.
باید این موضوع را پذیرفت که بیماریهای روانی مانند هر بیماری جسمی، ممکن است در صورت عدم درمان، زندگی افراد را در معرض خطر قرار دهد. مردم باید بدانند که سلامت بدنی و روانی انسان، گاهی اوقات با یکدیگر ارتباطی نداشته، برای مثال فردی که از بیماری شدید روانی رنج می برد ممکن است از لحاظ بدنی و فیزیکی دچار هیچ مشکلی نبوده و زندگی جسمی بسیار سالمی را تجربه نماید. با این حال تحقیقات نشان داده که افسردگیهای شدید و عمیق، شانس افراد را برای پیشرفت بیماریهای قلبی و احتمال بروز سکتههای قلبی افزایش میدهد. جالب آن است که افسردگی به عنوان مهمترین عامل معلولیت در سراسر جهان شناخته شده است.
استخدام و بکارگیری افراد دچار بیماری های روانی بیماری روانی ممکن است آثار و نشانههای بسیار سخت و شدیدی در زندگی افراد داشته باشد، مانند سردرد، کاهش انگیزه و کاهش تمایل به زندگی. این نشانهها اغلب ممکن است نتایج بسیار منفی در وضعیت استخدامی و حتی در روابط اجتماعی افراد با محیط اطراف خود داشته باشد. تخمین زده میشود که از هر ۵ نفر در کانادا، یک نفر تجربه یکی از انواع بیماریهای روانی را در طول زندگی خود داشته است. اما از آنجا که این آثار و نشانهها با چشم قابل دیدن نمیباشد، نمیتوان گفت که افراد چه میزان رنج و دردی از این بابت در زندگی خود متحمل شدهاند. اغلب مردم تمایلی به ابراز این موضوعات و بیان وضعیت و شرایط سلامتی خود ندارند. بنابراین حذف تصاویر نادرست و نامربوطی که درخصوص بیماریهای روانی در جامعه وجود دارد، بزرگترین مانع بر سر راه درمان بیماریهای روانی و پیش داوریها و حرفها و تعابیر عامیانه و غیره صحیح میباشد.
قوانین و مقررات فدرال در کانادا، کارفرمایان را مکلف به رعایت حقوق استخدامی برابر و عادلانه برای همه افراد از جمله بیماران روانی نموده است. با این حال بسیاری از بیماران روانی در کانادا شغل خود را به جهت مشکلات ایجاد شده در محیط کار و عدم کارایی مناسب رها کرده یا از دست دادهاند. شرکتها و کارفرمایان وظیفه دارند برای بیماران روانی، همانند سایر افراد دچار ناتوانیها و بیماریهای جسمی، شرایط مناسب و منصفانهای در محیط کار ایجاد کنند. اما درکمال تعجب و علیرغم اینکه تطبیق شرایط محیط کار برای بیماران روانی، هزینه کمتری نسبت به سایر بیماران جسمی به کارفرمایان تحمیل میکند، اما شرایط مناسب برای اشتغال و فعالیت بیماران روانی در محیطهای کاری بسیار به ندرت فراهم میگردد. گاهی اوقات حتی فقط موافقت با ساعت کار شناور و قابل تغییر، میتواند برای یک بیمار روانی که دچار شخصیت دوقطبی است، شرایط فعالیت مناسب در محیط کار را ایجاد نماید.
حقوق بیماران روانی در سیستم قضایی
درمان بهتر از مجازات است. این صحبت پاتریشیا براون وکیل مدافع یک بیمار روانی است. افرادی که با پروندههای افراد دچار بیماری روانی سرکار دارند، به خوبی میدانند که مجرمانی که دچار بیماری روانی هستند، ممکن است بارها و بارها دستگیر شده و تحت پیگرد قرار گیرند. این افراد پس از محاکمه و تحمل مجازات، دوباره مرتکب جرم شده، دستگیر و مجددا محاکمه میشوند. این فقط به خاطر آن است که زندانهای معمولی در کشور، برای مجرمان دچار بیماری روانی برنامه ریزی مشخصی ندارند. چطور ممکن است فردی را به خاطر انجام عملی مجازات کرد، در حالی که او حتی نمیداند که عملی که مرتکب شده خلاف قانون میباشد.
در بسیاری از اوقات، افراد شاغل در سیستم قضایی برای رویارویی با بیماران روانی، آموزش لازم ندیدند. آموزش و تربیت کارکنان دادگاهها، یقیناً برای مواجهه با چنین پروندههایی یک ضرورت انکارناپذیر است؛ زیرا نمیتوان و نباید با این افراد همانند سایر پروندههایی که افراد با تواناییهای فکری و روانی کامل در آن مرتکب جرم شدهاند، رفتار و برخورد کرد.
یکی از پروندههای معروف و بدنام در زمینه متهمین دچار بیماری روانی، پروندهای بود که در ۳۰ جولای سال ۲۰۰۸ برای وینسه لی باز شد. در آن روز وینسه، سوار یک اتوبوس بینشهری شد و سر از بدن تیم مک لن ۲۲ ساله جدا کرد. آنچه که منتقدین این پرونده را آزار میدهد، آن است که وینسه اکنون آزاد است و میتواند به زندگی خود مانند یک فرد عادی ادامه دهد. او حتی نام خود را به ویل بیکر تغییر داده است. وینسه در سال ۲۰۰۸ در این پرونده قتل خشن، به جهت تشخیص ابتلای وی به بیماری اسکیزوفرنی، فاقد مسئولیت کیفری شناخته شد.
تصمیم به آزادی او به این معنا بود که او به هیچ عنوان تحت نظارت یا پیگیری بعدی برای اطمینان از درمان خود قرار نخواهد گرفت. مادر شخص مقتول نیز از این تصمیم به هیچ عنوان راضی نبود. او میخواست که وینسه اجبار به پیگیری روند درمان بیماریاش گردد. اما متاسفانه چنین اتفاقی هرگز رخ نداد. از سوی دیگر پزشکان اعلام کردند که در زمان دستگیری، وینسه به هیچ عنوان تحت درمان بیماری اسکیزوفرنی نبوده است ولی پس از دستگیری، او به تمام داروها و درمانهای ارائه شده برای معالجه بیماریاش پاسخ مثبت داده و اهمیت استفاده منظم از داروها برای کنترل
بیماریاش را درک میکرده است.
تصمیم دادگاه برای آزادی او، بر پایه رأی صادره از دادگاه عالی کانادا در سال ۱۹۹۹ بود که مقرر داشت که چنانچه متهم، خطری برای سلامت جامعه نداشته باشد، هیئت بازبینی باید او را بدون قید و شرط آزاد نماید. در این پرونده پزشکان نظر دادند که وضعیت بیماری وینسه تحت کنترل بوده و او اکنون قادر به ادامه زندگی اجتماعی بدون هرگونه نظارت و کنترلی میباشد. رای دادگاه عالی، بسیار قابل تفسیر میباشد، زیرا یک شخص ممکن است برای زندگی عادی مناسب به نظر برسد، اما اگر همین شخص مجدداً قصد آزار دیگران را در محیط زندگی داشته باشد، ممکن است زمان برای اتخاذ تصمیم مناسب، بسیار دیر شده باشد.
با این اوصاف، تنها راهی که به عنوان اعضای یک جامعه میتوانیم در پیش بگیریم تا موضوع بیماران روانی را بهبود ببخشیم، پایان دادن به پیش داوریها و ایجاد محیط گفتگو درباره این موضوعِ بسیار با اهمیت در سطح جامعه میباشد. دادگاهها و دستگاه قضایی، گرچه از ابتدا با متهمان دچار بیماریهای روانی سرکار داشتهاند، اما هنوز راه طولانی را باید به منظور ایجاد انصاف و عدالت واقعی برای این افراد، همانند سایر افراد جامعه بپیماید.1
Join the Conversation