Share
«وینی کلیفورد بودن» (2006- 1948) قاتل سریالی کانادایی تباری است که بین سالهای 1968تا 1971 فعالیت داشته و به دلیل علاقه شدید به گاز گرفتن سينه قربانيان، به «متجاوز خون آشام» مشهور بوده است. همین شگرد هم باعث شد که با بررسی شواهد جنايى از طریق علم دندانشناسى، به دام قانون بیفتد. اين اولين باری بود که از چنین شواهدى در دادگاههاى آمريكاى شمالى استفاده شد. البته سالها قبل نیز نمونه تقریبا مشابهی در دادگاههای کانادا مطرح شد که مربوط به يك قاتل زنجيرهاى ديگر به نام «تد باندى» بود.
قتل بدون درگیری با مقتول
در سوم اکتبر 1965، جنازه «شرلی اودیتگ» در آپارتمانش در مرکز شهر مونترآل پیدا شد. نکته قابل توجه این بود که او کاملا لباس تنش بود اما، مورد تجاوز قرار گرفته وعلایم گاز گرفتگی وحشتناکی روی سینهاش دیده میشد. جالب است که هیچ نشانه خونمردگی و یا جراحاتی مبنی بر درگیری میان قاتل و مقتول وجود نداشت.
یکی از دوست پسرهای سابق شرلی به پلیس گفته بود که او معتقد است شرلی وارد رابطهای عجیب شده و فکر میکند که او با مردی جذاب دوست بوده و به همین خاطر جانش به خطر افتاده است. او اشاره کرد که شرلی هیچ وقت نام آن مرد را به زبان نیاورده. براساس این گفتهها و وجود شواهدی دیگر مشخص شد که قاتل، جذابیت جنسی خاصی برای دخترها داشته است.
عکس قاتل یا معشوقه؟
در 23 نوامبر، یک کارمند جواهر فروشی به نام «مریلا ارچامبوت» محل کار خود را همراه با مردی نسبتا جوان که او «بیل» صدایش میکرد، ترک نمود. او بیل را با خوشحالی خاصی به همکارانش معرفی کرد، طوری که همکاران مریلا احساس کردند که او به شدت از رابطهای که دارد، راضی است.
وقتی روز بعد مریلا در محل کارش حاضر نشد، کارفرمایش نگران شد و به آپارتمان او رفت و به همراه زن سرایدار ساختمان، به دنبالش گشتند و در نهایت بدن لخت او را در زیر پتویی در اتاق نشیمن یافتند. برخلاف قتل قبلی، بهم ریختگی منزل مریلا نشان میداد که میان او وقاتل درگیری شدیدی وجود داشته است. تمام لباسهای او پاره شده و جای دندان روی سینهاش به چشم میخورد. پلیس با بررسی آپارتمان مقتول، قطعه عکس مچاله شدهای پیدا کرد و با کمک همکاران مریلا مشخص شد که عکس «بیل» مرموز است.
قتل پیش پای معشوقه
«بیل» برای حادثه قبلی دو ماه صبر کرده بود اما این بار خیلی زود قتل دیگری اتفاق افتاد. در روز 16 ژانویه 1970، دوست پسر «جین» برای دیدن دوست دخترش به آپارتمان او رفت و بعد از این که جین در را باز نکرد، تصمیم گرفت کمی بعدتر به خانه او برگردد. وقتی دوباره بازگشت، متوجه شد که در ورودی باز است و بدن لخت جین روی مبل افتاده و سینهاش به صورت وحشیانهای جویده شده است. در بررسیها مشخص شد مقداری نخ زیر ناخنهای دست چپ مقتول وجود دارد که مشخصا نشان میداد میان او و قاتل درگیری شدید وجود داشته است.
انتشار اخبار قتلهای صورت گرفته در مونترآل، فضای ترس عجیبی را در شهر ایجاد کرده بود. اما جین آخرین قربانی این شهر بود. دو سال بعد در شهری در غرب مونترآل قتل دیگری صورت گرفت.
مرسدس آبی قاتل
روز 18 می سال 1971در شهر کلگری، معلمی 33 ساله به نام «الیزابت پرتوس» بدون آن که اطلاع داده باشد، در مدرسه حاضر نشد. از آنجایی که در طی روز در ساختمان هم دیده نشده بود، مدیر ساختمان محل سکونتش نگران شده و به آپارتمانش میرود و جنازه او را کف اتاق خواب میبیند. دقیقا مانند آپارتمان مریلا، شواهدی مبنی بر درگیری در آپارتمان وجود داشت و روی بدن مقتول جراحاتی مشاهده شد. گاز گرفتگی سینه هم روی بدن الیزابت وجود داشت و در کنار این موارد، پلیس در گزارشهای خود، از یک دکمه سردست شکسته زیر بدن مقتول خبر داد.
در بررسیهای انجام شده مشخص شد که دو نفر از دوستان الیزابت، شب حادثه او را در مرسدس آبی رنگی پشت چراغ قرمز دیده بودند. الیزابت به تازگی با مردی به نام بیل ملاقاتهایی داشت. یکی از دوستان نزدیک الیزابت آن مرد را مردی با لباسهای زرق وبرق دار و موهای کوتاه توصیف کرد. نکتهای که کاملا مشخص بود، رابطه میان قاتل مونترآل و رابطه عاشقانه الیزابت بود.
روز بعد یعنی 19 ماه می، مرسدس آبی رنگ در پارکینگی نزدیک به محل حادثه دیده شد. «بودن» که مدلی بازنشسته بود، در حال سوار شدن به مرسدس آبی دستگیر شد. او به پلیس گفت که یک سال پیش از مونترآل نقل مکان کرده و اعتراف کرد که با الیزابت رابطه داشته و شب حادثه او را دیده است. اومدعی شد که الیزابت را به منزلش رسانده و وقتی او را ترک کرده حالش خوب بوده است.
پلیس کلگری با دسترسی به عکس یافته شده در محل قتل مریلا در مونترآل و با توجه به شباهتی که میان این عکس و «بودن» وجود داشت، او را به عنوان مظنون به قتل الیزابت بازداشت کرد.
جای دندانها، قاتل را به دام انداخت
پلیس برای بررسی جای دندان روی بدن الیزابت به یک دندان پزشک محلی به نام «گوردن سوان» مراجعه کرد تا با کمک او بتوانند به نتیجهای درباره شباهت دندانهای «بودن» و جای گاز روی سینه الیزابت برسند. از آنجایی که هیچ اطلاعات قانونی برای بررسی جای دندانها، در دادگاههای کانادا وجود نداشت، سوان از FBI خواست تا اطلاعاتی درباره این موضوع به او ارایه دهد. چیزی که او از این درخواست به دست آورد، نامهای از سوی یکی از کارشناسان به نام «ج.ادگار.هوور» بود که درانگلیس بیش از سی پرونده مشابه با این پرونده را بررسی کرده بود.
در نهایت سوان توانست با توجه به اطلاعاتی که دریافت کرده بود، بیش از 29 مورد مشباهت را میان اثر گاز گرفتگی روی بدن الیزابت و دندانهای «بودن» پیدا کند. این شاباهتها کافی بود تا قاضی دادگاه او را مجرم معرفی کرده و برایش حبس ابد در نظر بگیرد.
فرار از زندان و مرگ خون آشام
«بودن» برای اجرای حکمش به مونترال برگردانده شد و در آنجا به سه قتل دیگر هم اعتراف کرد، البته قتل دختری 21 ساله به نام «نرما وایلانکورت» که سال 1968 به قتل رسیده بود را گردن نگرفت اما در سال 1994، «ریموند ساو» برای این قتل هم به او حکم داد و ده سال زندان به محکومیتش افزود.
او محکوم به گذراندن محکومیت برای سه قتل دیگرهم بود و اجرای حکم او از 19 فوریه 1972 آغاز شد. در سال 1977 او در حال گذراندن پنجمین سال از محکومیت حبس ابد خود بود که یک روز مرخصی از زندان به او داده شد. اما او بعد از اتمام روز به زندان بازنگشت و فرار کرد. 36 ساعت بعد درحالی که در MOUNT Royal Hotel مونترآل، در حال خوردن نهار بود، دستگیر شد.
«بودن» در 27 مارچ 2006 در بیمارستان Kingstone Regional و بعد از 6 هفته بستری شدن برای سرطان پوست درگذشت.
Join the Conversation