ناکامی “جامعه ملل” League of Nations در پیشگیری از جنگ جهانی دوم، موجب شد که جامعه جهانی و در راس آنها قدرتهای بزرگ با تدوین منشور ملل متحد United Nations Charter، گامهای عملی را برای ایجاد یک نظام همکاری بین المللی که بتواند از وقوع جنگی جدید جلوگیری نموده، صلح و امنیت را در جهان برقرار سازد و به پیشبرد حقوق بشر و آزادیهای اساسی و نیز پیشرفت اقتصادی و اجتماعی در جهان کمک نماید، بردارند. سازمان ملل متحد از دل این منشور متولد شد. اساسنامه یا منشور سازمان، در تاریخ 24 جون 1945 در کنفرانس سان فرانسیسکو San Francisco Conference به امضا 50 کشور رسید و در 24 اکتبر همان سال با تصویب اعضای دائمی شورای امنیت این سازمان، رسمیت یافت. تعداد اعضای سازمان در حال حاضر به 193 عضو رسیده است. 24 اکتبر هر سال به نام “روز ملل متحد” نامگذاری شده است. نخستین دبیرکل سازمان (1952 – 1946) تریگو-هالودان- لی Trygve Halvdan Lie از نروژ و دبیرکل فعلی آن (از سال 2007 تاکنون)، بان کی مون Ban Ki Moon از کره جنوبی است.
ارکان اصلی سازمان ملل متحد، از مجمع عمومی General Assembly، شورای امنیت Security Council، شورای اقتصادی و اجتماعی ECOSOC، شورای قیمومت Trusteeship Council ، دیوان بین المللی دادگستری ICJ و دبیرخانه Secretariat تشکیل شده است. فعالیت شورای قیمومت از اول نوامبر 1994 با استقلال آخرین بخش از سرزمینهای تحت قیمومت سازمان ملل و تشکیل جمهوری پالائو Palau یا Belau متوقف شده است. فعالیتهای سازمان ملل متحد بسیار گسترده است و غالب تصمیمات و اقدامات آن در چارچوب برنامهها، کمیسیونها و سازمانهای تخصصی متعددی همانند کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل UNHCR ، صندوق کودکان ملل متحد “یونیسف” UNICEF ، سازمان تربیتی، علمی و فرهنگی ملل متحد UNESCO ، سازمان بهداشت جهانی WHO ، سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد FAO و نیز نهادهای فرعی همچون کنفرانس تجارت و توسعه UNCTAD صورت میپذیرد.
با نگاه به مسائل و موضوعاتی که سازمان ملل در گستره جهانی با آن مواجه است، میتوان به حجم مسئولیتها، وظایف و چالشهایی که این سازمان در هر بخش با آنها درگیر است، پی برد. مهمترین این موضوعات عبارتند از: مسائل مرتبط با قاره آفریقا؛ روند رو به رشد شمار سالخوردگان در جهان؛ کشاورزی پایدار؛ مقابله با ایدز؛ بهرهبرداری صلحآمیز از انرژی اتمی؛ حمایت از حقوق کودکان؛ تدوین استراتژیهای جهانی مرتبط با تغییرات آب و هوایی؛ استعمارزدایی و کمک به استقلال مناطق تحت قیمومت؛ پاکسازی مناطق آلوده به مین؛ ترویج دموکراسی در جهان؛ عمران و توسعه پایدار اقتصادی و اجتماعی؛ خلع سلاح به ویژه در رابطه با سلاحهای کشتار جمعی؛ محیط زیست و حفاظت آن از عوامل آلاینده؛ تقویت نهاد خانواده؛ تامین امنیت غذایی؛ شفافیت و پاسخگویی دولتها و مبارزه با فساد مالی؛ مسائل مرتبط با بهداشت جهانی و مقابله با بیماریهای مزمن و فراگیر؛ حقوق بشر و اطمینان از رعایت حقوق و آزادیهای اساسی؛ امور مرتبط با اسکان بشر؛ کمکهای بشردوستانه به ویژه در مناطق مصیبت زده و خسارت دیده؛ پیشبرد حقوق بینالملل به خصوص از طریق نهادها و معاهدات بینالمللی؛ اقیانوسها و امور مربوط به حقوق دریاها؛ جلوگیری از وقوع جنگ و تلاش برای استقرار صلح و امنیت در جهان؛ حقوق معلولین و ناتوانان جسمی و ذهنی؛ افزایش جمعیت و پیامدهای حاصل از آن؛ مسئله پناهندگی و حقوق پناهندگان؛ مقابله با تروریزم، جنایات سازمانیافته و قاچاق مواد مخدر؛ دسترسی همگانی به آب شیرین و بهداشتی، مدیریت پایدار منابع آبی و تامین امنیت آبی؛ حقوق زنان و رفع تبعیض یا اعمال خشونت علیه آنان؛ سازماندهی همکاریهای داوطلبانه با سازمان ملل.
سازمان ملل متحد از زمان تاسیس تا دهه 1970 به عنوان یک جانشین قوی به جای “جامعه ملل” ظاهر شد و موفقیتهای آن در حل بحرانهایی نظیر کره و گنگو به تقویت وجهه بینالمللی آن کمک کرد. اما در عین حال، این سازمان نتوانست از بسیاری از مسائل و مشکلات ناشی از جنگ سرد و رقابت دو ابرقدرت آمریکا و شوروی جلوگیری کند. تجاوز شوروی به اروپای شرقی در واقع به استهزا گرفتن وعدههایی بود که در کنفرانس یالتا و سایر نشستهای زمان جنگ جهانی دوم داده شده بود. سازمان ملل نتوانست از تجاوز ارتش سرخ به خاک مجارستان Hungary در سال 1956 جلوگیری کند. این سازمان همچنین نتوانست امریکا را از مداخله در ویتنام بازدارد. از این رو تا پایان دهه 1970 به وجهه بینالمللی سازمان ملل به دلیل پیروی دو ابرقدرت آمریکا و شوروی از منافع و سیاست خارجی خود در عرصه جهانی، تا حدودی خدشه وارد شد. به علاوه، میزان بودجهای که قدرتهای بزرگ به ویژه آمریکا صرف سازمان ملل متحد میکردند، از آن جهت که توقع و انتظار آنان را برای تاثیرگذاری بیشتر در تصمیمات بینالمللی بالا برده بود، به نوعی موجب تضعیف روابط سازمان ملل با قدرتهای بزرگ میشد. به عنوان مثال آمریکا به عنوان قدرتی مسلط در سازمان ملل، به تنهایی 25 درصد بودجه سالانه این سازمان را تامین میکرده است. اگرچه آمریکا از حق وتو در شورای امنیت برخوردار بوده اما در عین حال، پذیرش اینکه این کشور صدایی برابر و همردیف با یک عضو کوچک سازمان ملل داشته باشد، خود چالشی بر سر راه بسیاری از تصمیمات مجمع عمومی و موسسات تخصصی سازمان ملل به شمار میآمده است.
تحت تاثیر فضای بینالمللی دوران جنگ سرد و نیز استقلال کشورهای بیشتری در حوزه آسیا و آفریقا و پیوستن آنها به سازمان ملل، به تدریج صفبندیهای جدیدی در مجمع عمومی سازمان ملل شکل گرفت. این بلوکبندیها، نظام مستقر در سازمان ملل به ویژه بر مبنای سلطه قدرتهای بزرگ و داشتن حق وتو برای اعضای دائمی شورای امنیت را به چالش کشیده و برخی دیگر از کشورها را بر آن داشته تا ضمن طرح موضوع افزایش اعضای دائمی شورای امنیت، خواستار پذیرش عضویت این کشورها در این شورا شوند. به طور کلی هفت گروه یا بلوک سیاسی در مجمع عمومی سازمان ملل قابل تشخیص بوده و هستند: گروه کشورهای در حال توسعه، گروه کشورهای عضو جنبش عدم تعهد (بیشتر آسیایی و آفریقایی)، گروه کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی، گروه کشورهای آفریقایی، گروه کشورهای آمریکای لاتین، گروه کشورهای غربی و اروپایی و گروه کشورهای عرب.
در حالیکه برخی کشورهای جدید و بلوکهای سیاسی خواستار تغییراتی در نظام موجود در سازمان ملل بر مبنای “یک کشور، یک رای” هستند، آمریکا استدلال میکند که این دسته از کشورها در شرایطی خواستار اصلاحات در سازمان ملل شدهاند که خود مشارکت مالی قابل توجهی در هزینههای جاری این سازمان ندارند و 85 درصد بودجه سازمان صرفا توسط 20 کشور تامین میشود.
تا پایان دهه 1980 چنین به نظر می رسید که شکاف موجود میان کشورهای فقیر و ثروتمند، سازمان ملل را نیز به دو قسمت تقسیم کرده است. در یک سو، کشورهایی با سابقه و ثروتمند که در تاسیس سازمان ملل و تامین بودجه آن نقشی موثر داشتهاند و در دیگر سو، کشورهای فقیر و تازه تاسیس که مشارکت مالی اندکی در هزینههای سازمان ملل دارند. گروه فقیر مدعی است که علت فقر در این کشورها به دلیل هزینه شدن مقادیر عمدهای از ثروت سالانه آنها در بازپرداخت وامهایی است که از کشورهای ثروتمند دریافت شده است. گروه ثروتمند با رد ادعای کشورهای فقیر، اظهار میدارند که فساد داخلی موجود در بین کشورهای فقیر، عامل اصلی فقر و پریشانی اقتصادی در این کشورها است. به هر حال، با افزایش روزافزون شکاف اقتصادی میان کشورهای فقیر و غنی در سطح جهان، سازمان ملل نیز با چالش بسیار مهمی در چگونگی کاهش این شکاف و تحقق آرمانهایی رو به رو است که بر اساس منشور ملل متحد، فلسفه وجودی این سازمان را تشکیل داده است.
در حال حاضر افزایش کانونهای بحران در سطح منطقهای و بینالمللی، سازمان ملل متحد را تحت فشارهای کاری و مالی بیسابقه ای قرار داده است. درگیری و بحران در فلسطین (غزه)، سوریه، عراق، لیبی، اوکراین، سومالی و جمهوری آفریقای مرکزی بیشترین موج آوارگی و پناهندگی را از زمان جنگ دوم جهانی به این سو پدید آورده است. چالشهای یادشده، با شیوع ویروس ابولا Ebola در غرب آفریقا تشدید شده و ارائه کمکهای بشردوستانه بیشتر را با صرف وقت، نیرو، امکانات و منابع بیشتر و تخصیص بودجه افزونتری مواجه نموده است.
از سوی دیگر، بحرانهای منطقهای و بینالمللی با دشواریها و پیچیدگیهای خاصی همراه هستند و حل و فصل آنها مستلزم تشدید تلاشهای دیپلماتیک در فضایی متضاد از منافع کشورهای رقیب است. از نظر منتقدان، تا هنگامی که پنج عضو اصلی شورای امنیت بر سر موضوعی با یکدیگر توافق داشته باشند، تصمیمات مربوطه به پیش میرود ولی چنانچه این کشورها بسته به مصالح خود با یکدیگر اختلاف داشته باشند، رسیدن به یک راه حل در موضوعات و بحرانهای بینالمللی را با بنبست مواجه میسازد.
بدون شک در دنیای کنونی که با بحرانهای متعدد جهانی رو به رو است، سازمان ملل متحد از نقش و اهمیت روزافزونی برخوردار شده است. این سازمان، محل اجتماع و همفکری تمامی کشورها برای حل معضلات بشری، تصمیمگیریهای کلان و برون رفت از بحرانهای تهدید آمیز شمرده میشود. از این رو همکاری میان تمامی کشورها، اولویت دادن به مصالح جهانی در برخورد با بحرانها به ویژه از سوی قدرتهای بزرگ، تلاش برای پر کردن شکافهای موجود میان اعضای جامعه جهانی و ایجاد دنیایی عاری از خشونت، تنها راه بقا و تقویت این سازمان و تحقق آرمانهای نهایی آن در استقرار صلح و امنیت در جهان و توسعه پایدار آن به حساب میآید.
تالیف و ترجمه: مرتضی قانون
Compiled and Translated by: Morteza Ghanoun